-
[ بدون عنوان ]
9 اسفند 1388 22:20
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 همیشه "مورد"ی پیدا میشه که "خیانت" رو، باهرجور تعریف، واسه آدم بیمعنی میکنه...
-
[ بدون عنوان ]
8 اسفند 1388 20:59
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 پریروز، روز تولدم، مادر دوستم مُرد و اون از اونور دنیا راه افتاد و دیروز رسید اینور دنیا که ما بودیم و مادرش نبود. مادرشو که خاک کرد -من وایساده بودم اونورتر- اشک چشاشو پاک کرد، چشمکی زد و کیفش رو نشونم داد؛ نفهمیدم کِی رسیده بود اونهمه فیلم و موسیقی رو کپی...
-
بی حوصلهی دوبارهخوانیش
6 اسفند 1388 10:31
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 سیوسه سال دارم یعنی که دیگر سیوسه سال ندارم سیوسومین پوستم را میاندازم و پوستِ تازه ضخیمتر برمیآید سیوسه سال دارم و اندازهی سیوسه سال سالخوردهام آبدیدهام سالهاست که دیگر انگشتبهدهان نمیمانم لب نمیگزم بند آب نمیدهم سالها که هر بـار را تاب...
-
[ بدون عنوان ]
4 اسفند 1388 21:32
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 تو درختِ خوبمنظر همه میوهای ولیکن چه کنم به دستِ کوته که نمیرسد به سیبت؟ سعدی
-
زیباییشناسی ِفراق
2 اسفند 1388 21:59
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 عشق ِما رنگینکمان است که به خورشید میگوید: بسیار درخشان مباش که من خواهم رفت! و بهتمامی پنهان مشو که من خواهم رفت! پس من آن عشق ِبزرگم که وصال ِبزرگ و فراق ِبزرگ مرا خواهد کُشت! غادت السمان عبدالحسین فرزاد
-
[ بدون عنوان ]
1 اسفند 1388 21:08
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 مادرها نباید پیر بشن مادرها نباید بمیرن
-
[ بدون عنوان ]
29 بهمن 1388 23:59
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 تن ِسربـی ِتو آیهی بارون تن ِبرفـی ِمن فصل ِزمستون...
-
[ بدون عنوان ]
27 بهمن 1388 21:34
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 با یک برگ افتاده با سرشاری کامل یک دلو با این چراغ و آویزههای طلا بر صحراهای پربرف با جادهای که در آن رانده میشود اسبی که اینجا نیست ...با تو که مرا نهان میکنی زیر پوششی از تنت جهان را آغاز میکنم از نو پل الوار سیمین بهبهانی
-
برای مکین
25 بهمن 1388 15:04
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 چون است حال بستان ای باد نوبهاری کز بلبلان برآمد فریاد بیقراری ای گنج نوشدارو با خستگان نگه کن مرهم بهدست و ما را مجروح میگذاری یا خلوتی برآور یا برقعی فروهِل ورنه به شکل شیرین شور از جهان برآری هر ساعت از لطیفی رویت عرق برآرد چون بر شکوفه آید باران نوبهاری...
-
[ بدون عنوان ]
23 بهمن 1388 00:13
-
واکای نو
18 بهمن 1388 21:54
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 چون بـادبادکی نخبُریده سبُـک جانِ جوانیام پَر گرفته است ایشیکاوا تاکوبوکو بلاگصاب
-
خوانشهای پُستمُدرن
17 بهمن 1388 20:10
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 گر بخوای بوسُم ندی بهزور میستونُم
-
تونینو گوئرا
15 بهمن 1388 21:02
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 آدم حاشیهم و ظرایف؛ کُشتهی آدمای ظاهرا بیاهمیت یا کماهمیت، اما مهم که هیچوقت دیده نمیشن؛ کشتهی تیتراژ تهِ فیلمام وقتی که نوشتهها هی ریزتر و ریزتر میشن؛ تا وقتی که اونقدر ریز که دیگه انگار بهنظر تموم شدهان؛ تصویر یهدست سیاه میشه اما سکوت میگه که...
-
برای مصطفای آن تابستان بهشتی تئاتر شهر
14 بهمن 1388 21:44
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 بشـنویـد
-
[ بدون عنوان ]
13 بهمن 1388 23:35
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 اون روزایی که جشنواره نباید رفت هزار تا مسیج و زنگ و میل زدهین که: کارت دعوت و مهمان و بلیط مجانی و فلان و فلان هست! حالا که تموم شده و میگم بریم این اپرای عروسکی یکیتون میگه مگه تحریم نیس!؟ اون یکی میگه: تا آخر بهمن اصلا جایی نمیرم من و آخری میگه: ای بابا...
-
پوشاک
12 بهمن 1388 22:49
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 درمیآوری، درمیآوریم، درمیآورید بارانی، ژاکت، کت، بلوز پشمی، نخی، کنفی دامن، شلوار، جوراب، لباس ِزیر گذاشته، آویخته، انداخته به پشتِ صندلی، انداخته از لتهی پاراوان؛ فعلا پزشک میگوید چیز جدیای نیست خواهش میکنم لباس بپوشید، استراحت کنید، سفر بروید بخورید،...
-
Port After Stormy Seas
12 بهمن 1388 22:18
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 نونپنیرسبزی، باقالیپلو با ماهیچه، دو پرس کوبیده، برگ، بهانضمام تمام مخلفات ممکن؛ شرط که میبندین با یه آدم تازهخوبشدهی اشتهاشسرجاشبرگشته نبندین!
-
پاداش فکر
7 بهمن 1388 20:54
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 بهانهای نیست برف آرامم نمیگذارد صدایی از قطب راه باز کرده است تا آب شود در گلویم. حروف یخزده ترکیده است و لبپر میزند صدای بازگشت بر کاغذ دمی که ابر را ببینم از بالا که تعلیق زمین را میپوشاند و پشتورو میشود این گوشت و پوست تو پوششی خواهی بود یا آرامشی دوباره...
-
[ بدون عنوان ]
4 بهمن 1388 21:57
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 بشــنویـد
-
[ بدون عنوان ]
3 بهمن 1388 21:16
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 زندگی ارو.تیسمیست در حرکت دوار...
-
پیراهن پوسیدهی ما
30 دی 1388 20:51
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 برای متولدِ چاردیوار غیبتش به درازا میکشد سرمای غرب انگار طاقتفرساست جامهدانهایش را، مادر، دوباره بگرد به خدایش بسپار و شال را که در همهمهی اجاق و انتظار جگرگوشهات بافتهای به او... سمیح القاسم موسی بیدج
-
و هنوز نزار و باز نزار
28 دی 1388 22:32
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 زنهار... زنهـار... بر شانهی هر زن و در طرهی گیسویش مرگ نهان است...
-
[ بدون عنوان ]
27 دی 1388 23:29
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 هزار بار دیگه هم که تو هزار سال بعدی فیلمه برسه به این فریادش که چرا سگا رو جمع نمیکنن؟ چشمای من تا فرداش سرخ خواهد بود...
-
[ بدون عنوان ]
27 دی 1388 23:20
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 آی نشر چشمه که دوستت داشتم تا وقتی هنوز اون کتابفروشی نُقلیه رو داشتی که توش نمیشد حتی چرخید و بعد بیتفاوت شدم بهت وقتی جابجا شدی و بعد... باید بگم که حالا داری رسما گه میزنی به ادبیات و سلیقهی ادب ی...
-
The Long Christmas Dinner
26 دی 1388 21:56
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Charles: […] I used to go skating with father on mornings like this and mother would come back from church saying---- Genevieve: (dreamily) I know---- saying, "Such a splendid sermon. I cried and cried." Leonora: Why did she cry, dear? Genevieve: That...
-
حواستون باشه که این جمله از منه ها نه یوسا!
25 دی 1388 04:16
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 یوسای عیش مدام میگه: «در واقعیت داستانی، آنچه زندگی را شکل میدهد صرفن چیزهای موجود نیست، چیزهای ناموجود نیز در این شکلبخشی سهم دارند .» سرهرمس اینو آورده و بعد اضافه کرده زیرش که: «خواستم بگویم در واقعیتِ غیرداستانی هم، حتا، گاهی. » و من باید اصلا کل جمله رو...
-
[ بدون عنوان ]
24 دی 1388 23:51
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 جشنواره نرفتن چقدر خوب است ...
-
[ بدون عنوان ]
22 دی 1388 20:37
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 رفتنیها کم نیست...
-
ابونواس در ایوان کسرا یاد او میگیرد
20 دی 1388 23:44
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 دمی تا کنم تازه عهدی کهن را درنگی بر این کاخ ویرانه، یاران! به مشک و به رگ باده و خونم اکنون همیجوشد از یاد آن شهسواران» شبگیر. برخواند این دو بیت شاعر که خون پارسی در رگان دارد (روز او به شب کشیده از بادهنوشی به بادهنوشی) در صداش زنگِ غمِ دودمانهای رفته. به...
-
[ بدون عنوان ]
20 دی 1388 22:27
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 دیدهین اینایی رو که وقتی یه چیزی ازشون میپرسی تو جواب میگن: never ! و بعد واسه این که حسابی تاکید کنن روش اضافه میکنن: never ever !؟