آدم‌ها باید مدرن باشند؛ ‌کلیت‌ِ دل‌پذیری که نشود دقیقا گفت چه هست اما دقیقا بشود گفت که چه‌ها نیست.

آدم‌ها باید لایه‌لایه باشند؛ برگ‌برگ زیر هم-این همان‌ است که فیلم یا کتاب را فیلم می‌کند یا کتاب- تا بتوان هر بار لایه‌ای را در آن‌ها ازنو جست؛ چون تکه‌ای موسیقی که بعد از هفتاد بار گوش کردن –و نه شنیدن- دو -و فقط دو- نت تازه کشف می‌کنی در آن که پیش‌تر به گوش نخورده بوده؛ و دردَم کلیت کار باز برایت تغییر می‌کند مثل فیلمی که با کیفیتی بهتر می‌بینی و رنگ‌هایش را از نو می‌شناسی.

آدم‌ها باید نمایشی باشند که بعد از چند بار دیدن،‌ تازه بازیِ فقط یک بازی‌گرش را دنبال کنی و بعد، بازی همان بازی‌گر را وقتی دیالوگ ندارد و بعد همان بازیگر را وقتی در حاشیه‌ است و باز هم هم‌او را وقتی که روی صحنه نیست اصلا.

آدم‌ها را باید از سازهای مختلف شنید؛ گاهی شیرینی کلارینت یا ابوا را باید داشته باشند؛ گاهی عمق چلو یا فریاد ساکسفون را؛ گاهی مسخرگی باسون یا ترومبون یا سرخوشی تامبورین، گاهی هم اغواگری ترومپت را؛ وقتی هم باید لحظه‌ی درستِ آن سنج باشند.

 آدم‌ها گاهی پرلودهایی‌اند و گاه چهارمضرابی؛ گاه باید تکنوازی پیانویی باشند و گاه هم سمفونی‌ای -و ارکستری کامل.

آدم‌ها باید دوچهارم باشند گاهی؛ و زمانی هم، به‌جایش، دو‌دُوم. گاهی شش‌و‌هشتی آرام و دل‌پذیر و گاه همان با ضربانی تند‌؛ و گاهی باید لنگ باشند؛ تا می‌آیند بگویند اینم، بگویند که این نیستم؛ و باز همانم...

آدم‌ها را چون واریاسیون‌های یک تم اصلی باید بتوان شنید؛ تکرارشونده و هربار نه‌همان.

 

آدم‌ها را باید حس کرد –مثل صدای خِـش تو رفتن ِنیمکت‌های چوبی وقتی که روشان می‌نوشتی- اما به آن‌ها نچسبید؛ با آدم‌ها باید بود و نبود؛ شد و نشد؛ رفت و نرفت.

نظرات 7 + ارسال نظر
؟؟؟؟؟؟؟ 15 اسفند 1388 ساعت 00:16

قشنگ ولی دور از واقعیت

اسرین 15 اسفند 1388 ساعت 09:33

...
تکرارشونده و هربار نه‌همان
چه دلنشین..

ف 15 اسفند 1388 ساعت 19:42

آقا این انصاف نیست آخه
چه جوری میشه که هر خط این نوشته آدم رو مسرور می‌کنه
هر کلمه‌اش تو رو راضی می‌کنه
و هر انتخاب سوژه تو رو متعجب و متفکر
نه این اصلا انصاف نیست!

ف 15 اسفند 1388 ساعت 19:44

من حسابی حیرونم که این تشابه‌ها رو چه جوری دنبال هم کرده‌ای رضا؟ و چه هنرمندانه از اون ها نتیجه گیری کرده‌ای!

اسرین 16 اسفند 1388 ساعت 10:11

می‌بینی ف جونم، چه عالی می‌نویسه!!
آدم حسودیش می‌شه :)

ف 16 اسفند 1388 ساعت 23:39

آره دوستم داشتم از حسادت می‌ترکیدم :)

[ بدون نام ] 17 اسفند 1388 ساعت 00:02

ای بابا! شما هم که... این حرفارو نداره که اصلا!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد