-اساعهی ادب دارم خدمتتون!
-خواهش میکنم؛ شما همیشه لطف داشتهین!
-سرافراز فرمودید قربان!
-نفرمایید. ما فقط همین برمیاد ازمون در مقابل ِمنیتهای شما!
-منور کردین این دفتر کسالتبارو!
-نفرمایید؛ بهخاطر حضور ِحاضر ِحضرتِآقاست!
-ما که همیشه لطف داشتهیم خدمتتون اما شما اون بالابالاهایین، نمیشه حضورمونو تقدیم کنیم! البته یهخرده هم این مسئولیتِ سنگین ِخدمت به مردم ِکوچهبازار مانعةالجمع شده –خودتون که مستحضرین!
-اختیار دارین! بالاپایین نداره، ما همه، جامون یهجاست؛ فقط از عدم ِضیق ِنبودن ِوقته که بهنظر میاد ما یهخرده بالاتر میشینیم!
-اختیار دارین؛ شما از وقتی ما یادمونه، های بودهین!! (رو به بیرون) پس چی شد این بساط چایی؟ ناسلامتی مهمون بلندپایه داریم ها!
-نفرمایید؛ بلندپایگی از خودتونه. ما که همیشه زیر ِسایهی شما بودهیم... مم... شرمنده، تو بساطتتون کمرباریک هم پیدا میشه!؟
-آ... راستش منشیای منو غالبا زنم انتخاب...
-آه نه، منظورم استکان بود؛ سوءتفاهم نشه! عدم ِنبودش یُخدِه حالگیریه واسْ ما که تو اینچیزا هنوز یُخدِه سنتیییم! ملتفتین که، چای تو اینا اصلا یه مزهی دیگه میده.
-آره، آره، همینجوره که شما میگی. من یادم میاد بچه که بودیم...
برای تو و وصال زمستان هفتادوهفت
اینگونه میآغازد
از گِـرِهی میان دو حنجرهی همطاقت
لهجهای که کتفهای تو را به سنبل ِسرخ میپوشاند
و غباری از شاخهی زیتون
که طاعت ِمرا از شاهی ِ عشق بازپس میگیرد.
شبهای ِخستهازنفس
آنکه در میبندد
آنکه میان ِ دو ساعدِ من
شوکتِ وهم را
تهنیت میگوید
مرثیهایست قامتآراسته
با بهمن ِزلف ِقطبی
آنکه در میبندد و شبهای مرا شماره میکند
از گلوی تو جاریست و
در گلوی من منجمدست.
ازبلندِ ابر برمیخیزد
شبهای ِخستهازنفس
میان دو گریه
از ضربهی پنجهای
لکهی بنفش
بر صورت ِماه
جای میگیرد
و صوت ِ معصوم ِ سینهی ما
در غشاءِ آبیِ ِهوا
میلرزد.
رقص
رقص در فلق
در فرصت تنگِ خاکی و نیلی...
ای مهربان
درحلقههای ابریشم
گلوی تو را میبینم
با چشمان ستارهای که شب را تمام میکند
آنگاه که میگویی
آنگاه که میخندی
با زیباترین ِ مرثیههات
کبــود
ای آزادِ بزرگ!
محمود شجاعی
تو نمیآیی و قلب کوچه
پاسبانی تنهاست
و سکوتی عایق
به لب پنجرههاست
تو نمیآیی و شب
میگدازد آرام
تو نمیآیی و ذهن پله
میتراود خمیازهی عادت
و در خانهی ما نبض گنگی است
بر اندام سبکخیز اجابت
تو نمیآیی و من
مثل یک میوهی کال
و نخستین شب یک دیدار
به سرانجام میاندیشم
طاهره صفارزاده