ببال...ببال
که جفایت هرچه بیشتر
تو بهگوشت و چشمم زندهتر
و بَرجا، بهخواستِ عشقمان، که من بازبینَمت
نسیمت عنبر
و زمینت شکـّر
و من دوست دارمت...بیــشتر
دستانت درختانِ درهمپیچان
نغمه سرنکنم اما من
چون همه بلبلان
که زنجیرها میآموزندَم
که بجنگم...
بجنگم...بجنگم
چرا که بسیارت دوست دارم
آوازم تیغهای ِگُل ِسرخ
و سکوتم کودکی ِرعد
و زنبقی خونین
قلبم
و تو زمین و آسمان
و دلت سبز-آبی
و جزرها در تو مد...و جزرها در تو مد
پس چگونه بسیار دوست ندارمت اینچنین؟
که تو برجایی، بهخواستِ عشقمان، که من بازبینمت
نسیمت عنبر
و زمینت شکـّر
و من دوست دارمت...بیــشتر
و منم کودکِ عشق ِتو
در آغوش ِدلپذیرت
میبالم و بزرگ میشوم
محمود درویش
صابلاگ
با موسیقی مارسل خلیفه و صدای امیمه الخلیل
اینم خوب بود بازم مرسی. از این موسیقی قشنگا بیشتر بذارین
سلام نمی دونم من و یادتون هست یا نه!!
امشب به یادت افتادم و گفتم بهت سری بزنم و اینجا را یافتم .
خاستم بگم دیگه از اون شکست ناراحت نیستم . راستش دیگه هیچ حسی به اون ندارم.
فکر میکردم عاشق بودم ولی اگر بودم فراموشش نمیکردم
دنیای عجیبیه