مشکلی ندارم

اوضاعم را بررسی می‌کنم

مشکلی ندارم

ظاهرم مقبول است

برای بعضی دخترها هم

با موی سفید

جذاب به نظر می‌رسم.

عینکم دقیق انتخاب شده

حرارت بدنم دقیقا سی‌وهفت درجه است

پیراهنم اتو خورده

و کفش پایم را نمی‌زند.

 

مشکلی ندارم

دستبندی به دستم نیست

هنوز زبانم را خاموش نکرده‌اند

محکومیتی برایم صادر نشده است

از کار اخراج نشده‌ام

اجازه دارم

به دیدار خویشان زندانی‌ام بروم

و به زیارت قبرشان

در بعضی کشورها،

مشکلی ندارم.

 

تعجب نمی‌کنم

که دوستم شاخ درآورده‌ است

فرزی‌اش را دوست دارم

وقتی دُم ِ

پیداشده از زیر لباس‌اش را

پنهان می‌کند.

آرامش چنگال‌اش را هم دوست دارم.

شاید به من نارو بزند

اما می‌بخشمش

زیرا که دوست من است

و حق دارد

گاهی هم آزارم دهد

پس مشکلی ندارم.

 

دیگر

لبخند مجری تلویزیون

بیمارم نمی‌کند

و عادت کرده‌ام

که لباس‌خاکی‌ها

رنگ‌هایم را

شب‌ و روز بازداشت کنند.

برای همین

حتی در استخر هم

کارت شناسایی را به همراه دارم

مشکلی ندارم.

 

رویاهایم

دیروز

به قطار شب سوار شدند

نمی‌دانستم

چگونه با آن وداع کنم

و خبر رسید

که قطار

در دره‌ای بی‌آب‌وعلف

واژگون شده است

(و از میان مسافران فقط راننده نجات یافته است)

خدا را شکر گفتم

خیلی گریه نکردم

زیرا کابوس‌های کوچکی دارم

که ان‌شاءالله

آن را به آرزوهای بزرگی

مبدل می‌سازم

و مشکلی ندارم.

 

از روزی که به دنیا آمدم

تا به امروز

اوضاعم را بررسی می‌کنم

و وقتی ناامید می‌شوم

به یاد می‌آورم

که بعد از مرگ زندگی هست

و من مشکلی ندارم

اما سوال می‌کنم:

خدایا!

آیا قبل از مرگ هم

زندگی هست؟

 

 

 

 

 

 مرید البرغوثی

 موسی بیدج

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد