یکی (دیگه) از ایرادای ما پوزخندزدن به کتابای روانشناسی بازاریه -و خواننده‌هاشون؛ خیال می‌کنیم خیلی سطح‌پایین و احمقانه‌ان؛ خیال می‌کنیم چیزایی که توشون نوشته یا مزخرفه یا ما همه‌شونو ازبَریم؛ اما واقعیت اینه که اونا دست‌کم برای جامعه‌ی ما سطح‌پایین به‌حساب نمیان؛ ما تو جامعه‌ای زندگی کرده‌یم که هیچ‌کدوم ِهمون چیزای ساده رو هم به ما یاد نداده‌ن و یاد نگرفته‌یم؛ بنابراین فقط خیال می‌کنیم که بلدیمشون. کدوممون یکی از این سه‌ تا رو که من همین امروز تو یکی از این کتابا دیدم، سعی کرده تو ذهنش فرو کنه؟

 

مهربان‌بودن را به محق‌بودن ترجیح دهید.

خیال کنید همه روشنفکرند جز شما.

کولی‌بازی و قشقرق را به بلوغ و پختگی بدل کنید.

نظرات 3 + ارسال نظر
ف 17 شهریور 1389 ساعت 07:43

اٍاٍاٍ پس تو هم می‌خونی از این کتابا؟! .... خداییش عجب نکته‌های نغزی توش نوشته بودن‌ها.... هیچ‌کدومشون هم به کارمون نمی‌یاد... ما این کاره نیستیم برادر...

صابلاگ 18 شهریور 1389 ساعت 03:09

:))

[ بدون نام ] 16 آبان 1389 ساعت 15:26

کاملاْ موافقم و بارها اینو به بقیه هم گفتم
خیلی از مطالب این کتابا اینقدر دونستنش واجبه و تحول ایجاد میکنه که آدم متاسف میشه که چرا به جای اراجیف سر صف مدارس و دعای فرج به بچه ها این چیزا رو یاد نمی دن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد