جوابیه‌ای برای آقای آزموسیس و اطرافیانِ چشم‌به‌دهانشان

حتما اول اصل ِنوشته‌ی آقای آزموسیس رو بخونید.


              آقای آزموسیس عزیز! انقدر مزخرف نوشته‌ین که هیچ‌جوره نمی‌شه جوابتونو شسته‌رفته کرد! اما از همون اول شروع کنیم:

خیلی خوب تشریح کرده‌ین که وقتی دست وارد چرخ گوشت می‌شه چه اتفاقی می‌افته، ما هم خوب یادمونه اون برنامه رو اما انگار یادتون رفته که همه‌ی دستا یه‌جور تو چرخ‌گوشت نمی‌رن، همه‌ی دستا مثل هم نیستن و همه‌ی چرخ گوشتا هم. شما دست این بچه‌رو دیده‌ین که چه‌جوری توی چرخ گوشت رفته؟ از کجا می‌دونین اون بچه چند سالش بوده و دستش چقدر آسیب دیده؟ از کجا معلوم که این فقط یه لحظه بیشتر نبوده و مادر یا هر کس دیگه‌ای سریع جلوی آسیب بیشتر رو نگرفته باشه؟ تو اون آگهی حرفی از این‌ها زده شده بود!!؟ البته که من هم اینا رو نمی‌دونم اما نظر کلی‌ نمی‌دم که چی شده و نظر کلی‌‌ای نمی‌تونم بدم که دست هربچه‌‌ای با هر شرایط سنی و جسمی تو هر چرخ گوشتی بره حتما به‌کلی از بین خواهد رفت!

بنابراین وقتی نمی‌دونین صدمه چقدره، طبیعیه که طبعا هم مزخرف بگین که: درمون‌نشدنیه؛ و پزشک‌بودن شما هم تو‌ این مورد امتیازی به‌شمار نمی‌آد. پس حرفای پاراگراف بعدی‌تون هم چیز تازه‌‌ای نیست که اگه بشه با ده میلیون تومن یک دست رو بازسازی کرد شما چیتون رو می‌دید که چی ِ یه آدم رو براتون بازسازی کنند؛ و اینه اون پروپاگاندایی که حرفشو زده‌ین. بعدتر که یهو انگار یادتون افتاده باشه که ممکنه صدمه در حد یه انگشت بوده باشه که با یه عمل ده‌میلیون‌تومنی حل می‌شه، چون جوابی برای این مورد نداشته‌این با یه لحن خاصی یهو گفته‌این: «اونوقت باید بگم تو دیگه خیلی شارلاتانی بابا.» خیلی شارلاتانین آزموسیس جان.

گفته‌‌این که به‌فرض اگه چنون پزشک حاذقی پیدا شده که حاضره این کار رو بکنه اونم فقط با ده میلیون تومن و حالا که هفت میلیونش جوره و فقط سه میلیون کمه، نمی‌کنه باید رید بهش! پزشک نازنین! آخه شما کجا زندگی می‌کنین یا طبابت که نمونه‌های این‌شکلی رو ندیده‌این!؟ بیمارای درحال‌مرگی که پزشکا –درست یا نادرست- حاضر به عملشون یا دیدنشون نمی‌شن چون پول ندارن؛ این که موضوع مرگ‌وزندگی‌ هم نیست تازه. و انگار خود ِشما هم با ریدن بهشون، نبودشون رو نفی نکرده‌این!

بعد از این، گفته‌این که روسیه پیشگام علم پزشکی نیست و نتیجه گرفته‌ین که اون دکتره یا آگهی‌دهنده‌هه شارلاتانند! باید یادتون آورد که: ایران هم پیشگام پزشکی نیس اما ایران پزشکای خیلی خوبی داره که خیلیاشون هم تو ایرانن؛ خیلیاشون هم ایران نیستن. روشنه چی می‌گم!؟ و روشنه شما چی گفته‌ین!؟

 

آقای عزیز! "خیلی‌فقیر" نسبیه. از کجا می‌دونین که اونا چقد فقیرن که گوشت می‌تونن بخرن یا نه؟ (این ربطی به این‌که از پس ِده‌میلیون تومن پول عمل برمی‌آن یا نه نداره- خانواده‌‌هایی هستن که ماشین و خونه هم دارن اما زندگی راحتی ندارن یا حتا دست‌به‌دهن زندگی می‌کنن) خیلی‌فقیرهایی هم هستن که ترجیح می‌دن از همه‌چیزشون بزنن که آبروشون جلوی مهمون نره. شاید این همون سالی‌یه‌بارشون بوده که تونسته‌ن گوشت بخرن! و البته که –ببخشید که با شما مخالفت می‌کنم- خانواده‌ی فقیر اون آشغال‌گوشت رو کباب نمی‌کنه، چرخ‌اش ‌می‌کنه و می‌زنه تنگِ سیب‌زمینی و سبزی و فلان‌وفلان که زیاد بشه. از این‌ها که بگذریم تو آگهی که ننوشته‌ بود، نمی‌دونم از کجا فهمیدین که اون بچه وسطِ گوشت‌چرخ‌کردن دستش اون تو رفته!؟ نمی‌شه که مثلا خودش از رو کنجکاوی ماشین رو روشن کرده باشه یه‌وخ!؟ یادم‌ نمی‌آد که چرخ‌گوشت‌ برای روشن شدن، علاوه بر برق، نیاز به گوشت هم داشته باشه.

بعد از این، یه دلیل ِدیگه آورده‌این که چرخ‌گوشت یه وسیله‌ی اعیونیه و شما و اکثریت کسایی که می‌شناسین ندارینش و گوشت چرخ‌شده رو آماده می‌خرین و احتمال این‌که یه خونواده‌ی فقیر هنوز چرخ‌‌گوشت داشته باشه رو تقریبن صفر گرفته‌این. باید بگم که خانواده‌ی من و خیلیا –نمی‌‌گم اکثریت-‌ی دوروبرم هنوز چرخ‌گوشت دارن و ازش استفاده هم می‌کنن –کم یا زیادش مهم نیست؛ ما هم اعیون نیستیم فقط این‌که مادرم ترجیح می‌ده خودش گوشت رو چرخ کنه و دیگه این‌که اگه شما اعیون نیستید در این‌‌حد که بتونید چرخ‌گوشت بخرید اما می‌تونید گوشت بخرید پس اون خونواده که چرخ گوشت دارن وسعشون به گوشت‌خریدن می‌رسه. (اما همون‌جور که خودتون گفته‌این دلیل ِنخریدن چرخ‌گوشت، نیاز‌نداشتنه (چون قصابی‌ها براتون چرخ می‌کنن) نه پول‌نداشتن و این‌امر هیچ ربطی به اعیونیت نداره!) اما با همه‌ی این‌ها شما هنوز احتمالِ نبودنِ چرخ‌گوشت تو همچین‌خانواده‌ای رو صفر ندونسته‌این و "نزدیک‌به‌صفر" دونسته‌این که طبعا صفر نیست؛ پس هنوز دارین مزخرف می‌گین!

این احتمالِ نزدیک‌به‌صفر رو در نتیجه‌گیری اخلاقی‌تون پایین‌تر آورده‌این (البته که پایین در مقیاس زندگی‌های ما) و "یک‌درمیلیون" دونسته‌ایدش؛ خوب، یک‌درمیلیون خیلی احتمال کمیه اما هنوز "یک" در میلیون احتمالش "هست" پس بازم مزخرفتون رو تکرار کرده‌این.

نتیجه‌گیری دوم اخلاقی(!)تون نشون می‌ده که علاوه بر مزخرف‌گویی، دیکتاتور‌بازی‌تون هم خیلی خوبه: "پدر و مادر بی‌مبالات و احمق رو باید دار زد"! خوب این، واسه اون بچه دست نمی‌شه و اون آگهی هم برای کمکِ "احتمالی" به بچه‌ای که "احتمالا" دستش مشکل‌دار شده و "احتمالا" بشه براش کاری کرد داده شده بوده نه برای کمک‌ به دارزدن پدرومادرش! و، گر حکم شود که مست گیرند، می‌دونین چقد آدمای دوروبرمون رو باید دار بزنیم!!؟ بچه‌های خیلی‌خیلی‌زیادی وجود دارن که خوش‌شانسن که بی‌مبالاتی ِپدرومادرشون مشکلی براشون ایجاد نکرده و نمی‌کنه (مثل زنده‌موندنِ ما تو این خیابونایی که اکثریت راننده‌هاش بی‌مبالاتن!)

نتیجه‌گیری آخرتون حکم می‌ده که: آدم اجازه نده از احساسات انسانیش(!) سوء‌استفاده بشه! آزموسیس عزیزتر‌ازجان! آگهی‌دهنده برای جلوگیری از این‌ کار، شماره‌تلفن ِتماس داده (شماره‌حساب نداده که یکی مثل شما سریع، چشم‌بسته بره پول به حسابِ اون شارلاتان عوضی بریزه). شما می‌تونین زنگ بزنین، صحبت کنین، تحقیق کنین،‌ دکترش رو ببینین، بیمارستان رو ببینین. اونو ببرین پیش یه دکتر دیگه که اعتماد بهش دارین اما لطفا، لطفا رو تخماتون نظر ندین (این اولین باره که اینو استفاده می‌کنم تو این فضا اما الان کلمه‌ی گویاتری پیدا نکردم، می‌بخشید حتما) و اگرم می‌دین، اسمشو نذارین: جلوگیری از سوءاستفاده از احساسات انسانی!

 

حرف‌ آخر این که: چطور وقتی یکی مثل شما تا آخر استدلال(!)هاش هنوز نتونسته یه احتمال رو به صفر برسونه، از همون اولِ حرف‌هاش می‌تونه کسایی رو شارلاتان محسوب کنه!؟ (نتیجه‌گیری اخلاقی هم نمی‌کنم از این حرف)

 

حرف آخرتر این که: حرف من، نوع حرف زدن و استدلال شما در همچین‌بحثی بود نه دقیقا همین مورد خاص؛ بنابراین حتا اگه اون احتمالِ بالای شارلاتان‌بودن این آدمه (نه‌صد‌ونود‌ونه‌هزار‌و‌نه‌صد‌ونود‌ونه در یک میلیون) یک میلیون بشه، کمکی تو اثباتِ سفسطه‌های شما نخواهد بود.

 

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 17 آبان 1389 ساعت 09:05

خیلی خوب نوشتید آقا رضا خیلی خوشم اومد :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد